برای دختر نازنینم( مادرانه )

امروز فرصتی شد تا برا تو تو دختر خوب و نازنین و فهمیده ام بنویسم. بنویسم که جه قدر من و بابا دوست داریم و به فکرتیم. چه قدر ازت راضی هسیتم. از حرف گوش کنی هات کمکای بی دریغت به من حتی وقتی خسته ای  از راز داری هات  و اینکه هیج وقت جیزایی رو که نباید بگی هیچ جا نمیگی.

میخواستم یه جیزی رو بهت بگم که هم به درد الانت میخوره و هم به درد بزرگی هات. دخترم سعی کن همیشه به چیزایی که داری فکر کنی نه به چیزایی که نداری. اخه این قدر دنیا بزرگه و توش  چیزای مختلف و جورواجور هست که اگه هر روز هزار تا چیزی هم بخری باز ممکنه دوستت یه چیزی داشته باشه که تو نداشته باشی. پس همیشه خودتو خوشبخت ترین بدون و از ایتکه دوستات هم خوشبختن شاد باش. هیچ وقت هیچ وقت خودتو با کسی مقایسه نکن گلم چون مقایسه  کردن رو شیطون خیلی دوست داره. این جوری میتونه ادم رو ناراحت کنه . یک کاری کنه که برا یه لحظه  ادم با مامان باباش بد باشه و اون شیطون بدجنس از این کار خوشحال میشه. 

بگذریم . برات بگم از این زبر و زرنگی هات. وقتی می ریم پارک چنان سرسره سواری میکنی که من و بابا از تعجب دهنامون باز میمونه

تازگی ها روزی 2000000000000000 بار بره های زبل نگاه میکنی.چه خونه ی خودمون چه خونه ی مامانی

خیلی به راضی علاقه داری . امروز بابا برات کتابای گاج خرید . تو هم زود نشستی و 10 صفحه حل کردی.

بجه داریتم خیلی خوبه. خیلی به من کمک میشه. دلم برا خاله زهره  می سوزه که با اون کوروش بلا  کمکی مثل تو نداره.

وای از کل کلات با بابا علی هم که نگو. خیلی با نمک و با جنبه ای و همین طور ادب رو هم رعایت میکنی . افففففرین دختر گلم.

از حجابت هم که چی بگم. عالیه. از روزی که با راهنمایی بابا قرار شد جلو نا محرم ها حجابتو رعایت کنی  یک دفعه هم یادت نرفته. اففففففرین یکی یه دونه ی مامان بابا.

خیلی دوست دارم. به امید چند دقیقه بیکاری و خواب حمیدرضا تا بازم بیام و برات بنویسم.