شولوق پولوق
سلام خوبین منم خوبم. نمی دونم کی بود حمیدم رو بردیم دکتر . اون روز در
پشتی رو باز کرده بود و بیرون رفته بود روی اسفالتای داغ پاهاش سوخته بود
گریه میکرد . خلاصه اوردیمش و خابوندیمش وقتی بیدار شد دیدیم طب کرده
طب 25 درجه بود . بردیمش دکتر . دکتر گفت که کاریش نیست. بعد مامانم
زنگ زد به بابام . بابام گفت 5 دقیقه ی دیگه می ایم من رفتم کتاب بگیرم
خانوم گفت من 4دقیقه مراقب مغازه باشم من یک کتاب خریدم به نا کچل کفتر
باز حمیدم که امپول زد من 3 روز دیگه میرم ثبتام کلاس نقاشی و سفال گری زبان من توی مولودی 1ه عدد شوکول و 1000 تومان عیدی
میلاد با سعادت امام حسین عسگری
مبارک باد بای بای