یگانه عشق مامان بابا جانیگانه عشق مامان بابا جان، تا این لحظه: 19 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

ابرهای ذهنم

بدون عنوان

1392/5/29 18:21
نویسنده : یگانه
498 بازدید
اشتراک گذاری

من و سارا و حمید رضا رفتیم الماس شرق +کلی بازی کردیم یک وسایل بازی سوار شدیم حمیدوساراو

 

من این قدر تند میرفت البته به ما خوش میگذشت اما حمیدرضا سرش گیج میرفت  بعدش سوار قطار

 

شدیم بزارید بگم چی سوار شدیم اول از همه ماشین . قلعه ی جادویی . قطار و بعد فنجان بازی 

 

خوب موضوع بعد.. من امروز کلاس نقاشی خانوممون مریض بود به جاش خانوم قومی اومده بود 

 

اون هم نقاشی یاد داد . بعدشم رفتیم خونه ی مامان ملی { ملیحه} الان پام خونی شد یک عالمه خون

 

نمی دونم کی بود عروسی بود ما دعوت نبودیم البته من دعوت نبودم و سارا و...  یک عالمه غذا

 

بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه خوب دیگه با اجازه بایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان اهورا
30 مرداد 92 9:49
همیشه به گردش خانمی.... خوش گذشت؟؟؟ راستی تو هنوز به ما سر نزدی ها.من ولی لینکت کردم چون خیلی دوست دارم.یه بوس کوچولو واسه خانم با سلیقه با این وبلاگ خوشگل.
مامان اهورا
11 شهریور 92 0:12
یگانه خانم نیستی!!!!!!!!!!!!!نکنه رفتی سفر خاله جون؟؟!!


نه هنوز اینرنت وسل نشده با این تر نت داییم می نوی سم